بیمار بود و رنجور، با این همه ذرهّای ضعف و تردید در صدای همیشه محکم و قاطع او شنیده نمیشد و مهربانانه پذیرفته بود که با ما سخن بگوید. قاطعیت و ایمان بیتردید او، چون همیشه نگرانی و آشوب ناشی از یاوهگوییهای دشمنان دوستنما و دشمنان همیشگی این ملت خستگیناپذیر را از دل و جانمان دور ساخت و بار دیگر دریافتیم تا زمانی که متکی بر اراده و لطف الهی و مجهز به تجربهها و ایمان بلا تردید چنین زنان و مردانی هستیم، شکست را در ما راهی نیست. با آرزوی شفای عاجل و سلامتی و شادمانی برای مجاهد نستوه، خانم حدیدچی (باغ) سخن را آغاز میکنیم.
نخستین بارقههای مبارزه با ستم، چه موقع در شما پدید آمد؟
کودکی بیش نبودم. شاید هفت یا هشت ساله، سالهای 25و 26 بود که احساس میکردم تفاوت بین کودکان محروم و آنان که از نعمات فراوان برخوردار هستند، عادلانه نیست. در دنیای کودکانه خود، تحلیل دقیق و درستی نداشتم، اما بسیار رنج میکشیدم و در پی یافتن پاسخی برای ستمهایی که به چشم میدیدم، بودم.
آیا با همان نگاه کودکانهتان، کاری هم میکردید؟
دائماً در تقلا و تلاش و پرسشگری بودم و پدرم وقتی این حالت را در من میدیدند، پیوسته مرا به واقعه عاشورا و قیام حضرت اباعبدالله(ع) ارجاع میدادند و من به تدریج، با تعمق در این رویداد عظیم، به تشخیص حقیقی ظلم ستیزی و مجاهدت در راه حق رسیدم.
از آموزشهای دینی خود بگویید.
من در شهر همدان به دنیا آمده و تحصیلات خود را از مکتب خانه آغاز کردهام، پدرم قرآن و نهجالبلاغه را به من آموختند و مرا با تاریخ اسلام آشنا ساختند. چهارده پانزده ساله بودم که ازدواج کردم و به تهران آمدم که تحصیلات دینی را آغاز کردم. ابتدا عربی خواندم و سپس به تحصیلات حوزوی پرداختم و تا سطح ادامه دادم.
اساتید شما چه کسانی بودند؟
آیتالله سعیدی و سید مجتبی صالحی خوانساری و بسیاری دیگر.
مبارزات سیاسی را از چه زمانی آغاز گردید؟
در طی تحصیل، در حالی که همچنان دغدغه مبارزه علیه کسانی که مردم را به فقر و فساد میکشاندند در من وجود داشت، با هدایت آیتالله سعیدی، فعالیتهای جدی خود را شروع کردم.
آیا با جریانات دانشجویی هم همکاری داشتید؟
بله با دانشجویان مبارزه دانشگاه تهران، دانشگاه ملی (شهید بهشتی)، دانشگاه آریامهر (صنعتیشریف) همراهی داشتم.
چه سالی و چگونه دستگیر شدید؟
پس از شهادت آیتالله سعیدی، در سال 1352، توسط ساواک تحت تعقیب قرار گرفتم و دستگیر شدم.
به کدام زندان برده شدید؟
مرا مستقیماً به کمیته مشترک ضدخرابکاری بردند و انواع شکنجهها را در مورد من اعمال کردند که در خاطراتم نوشتهام و ذکر آنها برایم آزاردهنده است.
بازجوها و شکنجهگران چه کسانی بودند؟
منوچهری، عضدی و تهرانی
مهمترین دغدغه شما در زندان چه بود؟
مبارزه با افکار مارکسیستها که به ویژه پس از تغییرات ایدئولوژیک سال 54، ضربات هولناکی بر پیکر مبارزان وارد آورده بودند.
چه موقع آزاد شدید و اقدام بعدی شما چه بود؟
در سال 53 از زندان آزاد شدم و برای ادامه مبارزه به خارج از کشور رفتم و در پایگاههای نظامی واقع در مرز سوریه و لبنان، آموزشهای رزمی و چریکی دیدم و زیر نظر شهید محمد منتظری، همراه با روحانیت مبارز، علیه رژیم شاه به مبارزه پرداختم.
از ملاقات خود با امام (ره) در نجف صحبت کنید.
هنگامی که پس از تحمل شکنجههای دردناک به حضور امام (ره) رسیدم، نمیخواستم همه مصائبی را که از سرگذرانده بودم برای ایشان بیان کنم تا خاطر ایشان مکدّر شود، اما امام (ره) با آن بصیرت و علم الهی خود، همه چیز را میدانستند و کاملاً در جریان امور قرار داشتند.
بسیاری از مبارزان، با توجه به فشارها و محدودیتهای شدید رژیم، وقوع انقلاب را قریبالوقوع نمیدانستند. نظر امام (ره) در این باره چه بود؟
هنگامی که در سالهای 53 و 54 به حضور ایشان میرسیدم، با قلبی مطمئن و آرامشی الهی میفرمودند که نصرت بسیار نزدیک است. ایشان به پیروزی قاطع ملت ایران در برابر رژیم شاه، ایمان داشتند و تردیدها و شبهات دیگران را در خاطر مبارک ایشان راهی نبود.
آیا امام (ره) در جریان کامل وضعیت زندانیان سیاسی بودند؟
بله، اخبار از طرق مختلف به حاج احمد آقا و سپس به امام میرسید. سربازان فدایی امام (ره)، اعم از زن و مرد، در اقصی نقاط کشور و به شکلی کاملاً محرمانه و از سراخلاص، گوش به فرمان ایشان بودند. اخبار و اطلاعات را از طرق مختلف به ایشان میرساندند و کمکهای مالی و معنوی را در ارتباط با زندانیان و خانوادههای آنان، دریافت میکردند.
مورد خاصی را به خاطر دارید؟
بله، مثلاً پیرزنی بود که اقامت عراق را داشت. شش ماه در آنجا زندگی میکرد و شش ماه به ایران میآمد. او بیآنکه ذرّهای توجه کسی را جلب کند، پیامها و کمکها را میآورد و میبرد و رژیم هرگز تصورش را هم نمیکرد که او در این رفت و آمدهای ساده، یکی از مهمترین و بزرگترین نقشها را در حفظ ارتباط امام (ره) با مبارزین داخل کشور دارد.
گروهی معتقدند که مبارزات مسلحانه برخی از گروهها در سالهای 49 و 50، رژیم را بهشدت تجهیز و فشار آن را علیه مبارزین، تشدید کرد و سیر مبارزه را عقب انداخت. آیا شما همچنین تصوری دارید؟
به هیچوجه، مبارزه مسلحانهای که با درایت و برنامهریزی صورت میپذیرد و به ویژه، با دستور و فتوای مرجع تقلید انجام میگیرد، یک ضرورت است، همچنان که در مورد اعدامهای انقلابی ای که فداییان اسلام انجام دادند، چنین بود و مسیر تاریخ را تغییر داد. آن چیزی که مورد انتقاد همه، از جمله مبارزان دوران ستمشاهی است، ترورهای کور و بدون اتکا بر آرمان اصیل اسلامی و بیتوجه به فرامین مرجعیت است. شیوه مبارزه را مرجع است که تعیین و تأیید میکند و فرد مبارز، در واقع سرباز اسلام و گوش به فرمان مرجع خویش است. این اوست که شیوه مبارزه را تأیید میکند و برنامه را مشخص میسازد. به اعتقاد من صحّت و اصالت هدف است که اهمیت دارد، و گرنه شیوهها با توجه به اقتضائات زمان تغییر میکنند.
از فداییان اسلام و شیوه مبارزاتی آنان نام ببرید. آیا خاطرهای از آنها و مخصوصاً مرحوم نواب به یاد دارید؟
من آن خاطره شیرین را از ایشان شنیدهام که روزی مریدان همبند ایشان تصمیم میگیرند برای حفظ سلامتی مرحوم نواب که در اثر اعتصاب غذا، ضعیف شده بودند، غذای خود را به ایشان بدهند. قضیه از این قراربود بوده که ظاهراً به تعداد آنها سیبزمینی پخته وجود داشته، اما یک عدد تخممرغ بیشتر نداشتهاند. آنها تصمیم میگیرند نفری یک سیبزمینی بخورند و تخممرغ را برای ایشان بگذارند. مرحوم نواب متوجه میشوند و تخممرغ را به تعداد افراد که ظاهراً 29تا 30 نفر بودهاند تقسیم میکنند و تا وقتی که آنها سهم خود را برنمیدارند، سهم خود را نمیخورند.
پس از هجرت امام (ره) به پاریس، شما چه کردید؟
در آنجا به خیل یاران ایشان پیوستم و وظایف اندرونی بیتامام را به عهده گرفتم.
گروهکهایی که به پاریس میآمدند چه میخواستند و برخورد امام (ره) با ایشان چگونه بود؟
یادم هست که از سازمان منافقین فردی به نام روشن روان همدانی و عدهای دیگر که نامشان را به یاد ندارم، نزد احمد آقا آمدند و خواستند که کمک کنند و در هر حال آنجا باشند. حاج احمد آقا وظیفه پیاده کردن متن سخنرانیهای امام از نوار را به عهده آنها گذاشتند که البته نپذیرفتند...
برخورد امام با زندانیان سیاسی پس از انقلاب چه بود؟
من در جریان مستقیم امر نبودم، ولی با توجه به انتصابات امام (ره) و سپردن امور به دست افراد ذیصلاحیت، مطمئناً امام (ره) در جریان کامل اموربوده و طبق قوانین و احکام شرع، نظارت دقیق داشتهاند.
از اینکه به رغم بیماری و کسالت، وقتتان را در اختیار ما قرار دادید، سپاسگزاریم، با این امید که به هنگام تدوین یادنامه شهید آیتالله سعیدی، از خاطرات ارزشمند شما بهره بگیریم.
من هم سپاسگزارم و امیدوارم ملت ایران و به خصوص جوانها بدانند که این انقلاب از دریای آتش و خون عبور کرده و به پایمردی مردان و زنان جانبازی که از هیچچیز دریغ نکردند به دست آنها رسیده است و متوجه باشند که امپریالیسم جهانی، اینک با تمام قوا، علیه حیثیت، تمامیت ارضی، استقلال و دین ما متحد شده، اما از این واقعیت غافل است که مردم مسلمان ایران، با تکیه بر مکتب فخیم و بلند اسلام و به پیروی از رهبری و با پشتوانه سالها مبارزه و جهاد، همچون هماره تاریخ، استوار و نستوه خواهد ایستاد و در راه حفظ دین و استقلال خود، لحظهای از پای نخواهد نشست. در ماجرای انرژی هستهای نیز که این روزها دستاویز غرب برای مبارزه با ملت ما قرار گرفته است، بیتردید پیروزی از آن کسانی است که به امداد و فرجالهی اعتقاد دارند و جز رضایت حق و ادای تکلیف، به هیچچیز نمیاندیشند. روحیه شهادتطلبی و پافشاری بر ادای وظیفه و پیروی از ولیفقیه و پایبندی به آیین جاودانه اسلام، دقیقاً همان چیزی است که غرب از آن غافل است و عمق و گستره آن را نمیشناسد و من تردید ندارم که باز هم تودهنی لازم را از این ملت شهیدپرور و بزرگ خواهد خورد.